امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

جایزه پسرم

پسر گلم     شما امروز خونه موندی ومامان رفت فیزیوتراپی.. کمی ازتکالیفت رونوشتی وباکامپیوتر فوتبال بازی کردی. براهمین مامان برات جایزه خرید... چون شما خیلی خیلی ماهی دوست داری برات خریدم.تاعید دوتاماهی قشنگ میخریم. فعلا با این سرگرم باش.   ...
11 اسفند 1392

خونه مامانی

  عزیزم دیروز شما رفتی خونه مامانی تا من برم فیزیوتراپی... وقتی اومدم دیدم براتولد خاله نفیسه کیک خریدن. خودش خبر نداشت مامیریم اونجا(همش نقشه فاطمه بود) خلاصه همه اومدن جز بابا وعمو علی آقا که شیفت بودندیکی سرکار ،یکی حرم امام رضا(ع) عمورضوان یسری جون رو باخودش آوورده بود. شما ویسری نشستین جلوی کیک به جای خاله نفیسه خاله جون تولدت مبارک ،سالهای سال زنده باشی ...
7 اسفند 1392

فیزیوتراپی

پسرم    این روزها حسابی سرم شلوغه. تاساعت2:30 اداره ام وتابرسم خونه ونهار بخوریم شده 3:30 وبایدبرم فیزیوتراپی دو روز شمارو گذاشتم خونه چون باباجون نبود ولی اینقدر به همه زنگ زدی که مجبور شدم ببرمت خونه مامانی... امان ازدست تو...مامانی بخاطر کمردرد نمیتونه پا به پای تو فعالیت کنه وکلی اذیتشون کردی پس مجبور شدم با خودم ببرمت. روز اول توکابین روصندلی نشستی وکمی تکالیف انجام دادی ومن برات کتاب خوندم. حسابی حوصلت سر رفته بود(2 ساعت ونیم واقعا خسته کننده اس) روز دوم دیگه توکابین من نبودی... کلی با خانم دکتر رفیق شدی. در اتاق ورزش همه چی روبهم ریختی . . . خیلی خسته شدم ... نمیتونم به تکالی...
6 اسفند 1392

جایزه یادگیری اسامی

  عسل مامان شما یادگرفتی اسم فایزه.فرزانه.مریم .نفیسه ونسرین رو بنویسی... اینها اسامی خاله وعمه هاست . که به محض یادگرفتن بهشون زنگ زدی... خاله ها که نقدی حساب کردن تا بری هرچی میخوای بخری. عمه ها هم روز تولدت برات کادوی اسمشون رو آووردند. دست همگی درد نکنه. عمه فرزانه ممنون عمه مریم زحمت کشیدین ...
6 اسفند 1392

تولدمامان

نازنینم 2اسفندتولد من بود. شما قرار بود برام کیک بخری ...ولی پشیمون شدی. شب تولد من هم رفتی خونه مامانی ومنم چون بابا شیفت بود خونه تنها موندم. صبح زنگ زدی که مامان ببخشید تنهات گذاشتم. کلی تعریف وتمجید ازمن کردی بعد هم بقیه روراه انداختی اومدند خونه ما... اینا کادوهای مامانی.بابایی وخاله هاست... چون میدونن من خیلی کارهای سنتی رو دوست دارم  برام رومیزی ترمه .کیف وجانماز آووردند. دست همه درد نکنه. تازه کلی دوستام به من پیام دادن وزنگ زدند(عمه جونها.خاته نرگس وفایزه...) ... ازهمه بخاطر اینکه به یاد من بودند تشکر میکنم.   ...
3 اسفند 1392

تولد7سالگی

عزیزم تولدت هزار هزار بار مبارک سه شنبه22بهمن عزیزجون.پدرجون باعمه هاوعموها اومدن خونه ما... عمه فرزانه کیک انگری بردز برای شما درست کرد.فکرکنم بهترین کادو همین بود... کلی کیف کردی...   (اینم کیک عمه پز) ........................ عمه فاطمه ومریم برات لباس آووردند وبقیه پول دادن .. . ازهمه بخاطر زحماتشون تشکر میکنم.   امیر درحال باز کردن کادو تولد   ........ مهتاب کوچولو برعکس تولد خودش مدام کنار شما بود واجازه نمی داد کسی عکس بگیره..   راستی شب خاله وحیده با هلیا ومحمد اومدن خونه ما... این کاپشن هم اونا برات کادو آووردند. دوستای امیر دستتون درد نکنه   ...
3 اسفند 1392

کارنامه

پسر زرنگ من امروز قرارشد بیایم مدرسه وکارنامه شمارو بگیرم. همش خیلی خوب بود... خانمت ازدرس ومشقت راضی بود ولی از صحبت کردنهای مداوم شما سرکلاس گله مند بود... تازه نمایشگاه کتاب هم بود که من سه تا کتاب برات خریدم. همیشه موفق باشی   ...
28 بهمن 1392

مریضی مامان

عزیزم مامان دوباره درگیردکتر وفیزیوتراپی شده.. .بااین مشغله کاری ورسیدگی به تکالیف شما احتمالا چندوقتی اینجانتونم سربزنم... انشا...بعدازجلسات فیزیوتراپی وبهبودنسبی میایم... دوستت دارم ...
28 بهمن 1392

کیک و ناهارتولد

نازنین امروز مامان بخاطر اینکه مریض بودسرکارنرفت(بازهمون آرتروز) بجاش بقولش عمل کرد. برای شماکیک پخت وناهار چلوکباب که خیلی دوست داری... متاسفانه مثل همیشه باباجون سرکاربود گرچه شکلش خیلی خوب نشده بود ولی باکلی عشق برای شما درست کردم... قراره عصر بریم سرزمین عجایب اگه بابا اومد که بهتر والا مامان سر قولش هست. قرارشده خاله نفیسه بیاد مارو ببره...   این هم کباب شما... نوش جان ...
28 بهمن 1392