امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

تولدیاسمن

امیرجونم 28دی تولد یاسمن جون بود. متاسفانه نشد اون روزباهاش صحبت کنم. ولی روزبعدبه دایی علی زنگ زدم وبایاسمن صحبت کردم. عزیزعمه تولدت مبارک... سالهای سال موفق وپیروز باشی ...
4 بهمن 1392

رفتن خاله وکادو تولد

عشق من خاله جون چهارشنبه رفت... البته بلیطش جلو افتاد وخیلی باعجله رفت. شما خیلی ناراحتی ومدام بهونه میگیری.برای همین شمارو فرودگاه نبردیم. باباجونم چون خسته بود نیومد(...) خاله که زنگ میزنه حاضر نیستی باهاش حرف بزنی. راستی خاله برای تولدت کلاهی که سفارش داده بودی برات بافته وگذاشته ...قول داده وقتی اومد یک کادو بزرگ برات بیاره. برای خاله نرگس دعا کن تازود تر خوب بشه وفایزه برگرده ایران پیش ما. خاله جون دلمون برات تنگ شده ...
4 بهمن 1392

رفتن به مسجد

عزیز مامان شما شب میلاد حضرت رسول با بابایی رفتین مسجد... اونجا به شما کادو دادند جشن هم داشتند. در راه برگشت بابایی براتون جایزه خریده بود(چون پسر خوبی بودی) آفرین پسر زرنگ وآقای من ...
4 بهمن 1392

کارنامه

نازنینم دوشنبه مدرسه شما جلسه داشتیم. قرارشد برای بچه ها کارنامه بدهند. اینهم کارنامه شما همش خیلی خوب شده... آفرین عشق من ...
4 بهمن 1392

یادگیری پ -گ - ک

پسر باسواد من شما دیگه خیلی کلمه ها وجمله هاروبه راحتی می تونی بنویسی... دیروز نرگس رو یاد گرفتی وازخاله قول گرفتی برات جایزه بیاره... موفق باشی ...
25 دی 1392

حرف ف

نقل ونبات زندگیم شما حرف ف رو یادگرفتی. به خاله فایزه زنگ زدی وقول کادو گرفتی. به عمه فرزانه هم زنگ زدی... خلاصه امروز کلی تلفن کاری کردی... کم کم کتابها رومیخونی وباسواد میشی. آفرین عشق من ...
25 دی 1392

برنامه تولد

قشنگترین پسر ضمن تشکر ازهمه کسانی که برای تولد پسرم سوال کردند. امسال طبق قولی که به پسرم دادم قراره ببرمش سرزمین عجایب... جشن تولد هم نداریم .ا مسال امیرقراره روز تولدش با مامان وباباش تفریح کنه ... ازلطف همه ممنون وسپاسگذارم. (البته پسرم برات کیک میپزم وهمونجا شمع روشن میکنیم...) شمانگران نباش عشق زندگی من دوستت دارم  ...
25 دی 1392

تهیه روزنامه دیواری

عزیز دلم   شما اولین روزنامه دیواری در مدرسه رو درست کردی ... به مناسبت دهه فجر و ورود امام خمینی... تمام مطالب آنرا خودت نوشتی ... من هم کمی تزییناتش رو کمکت کردم... این هم عکس یادگاری تا در آینده با دیدنش کیف کنی... خیلی خوش خط وقشنگ نوشتی... ...
25 دی 1392

محرم

امیر حسین        ای آب فرات ازکجا میایی ناصاف ولی چه باصفا میایی خود رانرساندی به لب خشک حسین(ع) دیگربه چه رو به کربلا میایی عزیز من دوباره محرم  ماه خون وقیام ازراه رسید شما دهه اول بالباس مشکی به مدرسه رفتی هرروز زیارت عاشورا خوندی وبرای امام خوبیها سینه زدی اسم شما رو به عشق این امام عزیز امیرحسین گذاشتم تا دررکاب آن امام باشی... تاسوعا وعاشورا هوای مشهد خوب بود وما جهت دیدن هیاتها ودسته های عزاداری تا حرم امام رضا (ع) رفتیم. شما مشکی پوش شده بودی وزنجیرت روهم برداشته بودی برای مراسم عصر عاشوراهم بامااومدی از آتیش زدن خیمه ها تا دستگیری فرزندان امام همه رو به خاطر سپردی وبرای ...
22 دی 1392