امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

اربعین حسینی

اربعین آقای خوبیهاروبه همه تسلیت میگم. امروزباباجون شیفته برای همین ماهیچ جانرفتیم ازتلویزیون عزاداریهاروتماشاکردیم وروضه گوش کردیم. امسال عجیب دلم هوای کربلاروکرده برای مامان دعاکن. . . .    شماچندروزه سرماخوردی ومدام آبریزش بینی داری. دکترگفته ویروسه ولی نمیدونم چرابهترنمیشی. دوستت دارم نفس من ...
22 دی 1392

یادگیری حروف ه-ی-ش

نازنینم ... شماحروف ه .ی.ش رویادگرفتی وجمله سازی میکنی... مثل: من ماشین رابا آب میشویم. اعداد رونیزتا9یادگرفتی همچنین > = < کلی ذوق کردی که اسم مریم .مامانی .نازی.نسرین رویادگرفتی...  عزیزم دندون جلو بالا لق شده ونمیزاره غذابخوری... داری بزرگ میشی.   ...
22 دی 1392

رفتن خاله به ژنو

عشق من   خاله فایزه برای مراقبت ازخاله نرگس باید بره ژنو... بقیه درادامه مطلب عزیزمن خاله نرگس دوباره مریض شده وبخاطرمشکلات کمرش بایدفقط استراحت کنه. برای همین به درس بچه ها نمیرسه... خاله فایزه قراره بره اونجا تامراقب خاله وبچه هاباشه... شماازشنیدن این خبرخیلی ناراحت شدی. مدام با خاله جون دعوا میکنی. نازنین همیشه که نبایدخاله پیش شما باشه... دعاکن خاله نرگس زودحالش خوب بشه تافایزه زودتربرگرده... ...
22 دی 1392

شهادت امام رضا(ع)

امیر حسین شهادت امام رضا (ع) وپایان ماه ضفر هم رسید. این روز رو به همه تسلیت میگم. بقیه در ادامه مطلب عزیزمن روزشهادت امام رضا(ع)نمازصبح حرم بودیم... شماهم نمازخوندی وهم قران خیلی شلوغ بود.همه جاپربوداز زایرین آقا... همه چیزسیاه پوش بود... دلها.لباسها.چهره ها... چشمهاخیس وبارانی ونگاههاسمت گنبدطلا... آقامریض داریم...آقاقرض داریم...آقاگرفتاریم...آقا... هرکس باحاجتی... همه ملتمس وامیدوار... ا مام خوبیها ازشماممنونیم که توفیق مجاورت باخودتون رونصیب ماکردین... همین مارابس... ...
22 دی 1392

شب بلندیلدا

عزیزدلم  امسال شب یلدا شب یکشنبه بود. ماپنجشنبه برای شب چله زهراجون خونه خاله نسرین بودیم. عموناصروخانوادشون هم مهمون خاله بودند... من وخاله ها کلی ابتکاربه خرج دادیم ومیزچیدیم. باباجونت مثل همیشه سرکاربود وساعت 11برای شام رسید رستوران(ابروی ماروبرد) اشکال نداره. جمعه شب خونه پدرجون بودیم.البته شماخواب بودی وچیزی نفهمیدی . ماکلی تخمه.میوه.انار.کدو.هندوانه .شیرینی و...خوردیم. شنبه شب خونه بابایی بودیم.شماکلی کمک کردی همراه بافضولی... (کاش مثل دیشب خوابیده بودی) این روزهاخیلی من رواذیت میکنی.ولی بازم اندازه تموم دنیا دوستت دارم. ...
22 دی 1392

افتادن دندون پنجم امیر

عزیزمامان دندون پنجم شما افتاد... حسابی بی دندون شدی ونمیتونی چیزی بخوری. باهزارمکافات ازت عکس گرفتم. خیلی زشت شدی ....ولی جیگر منی عزیزمن پدربزرگ من روزبعدازدوره قران حالش بدشد(رفتند توکما)ودربخشicuبیمارستان امام رضا بستری شدند. حالشون اصلاخوب نیست. برای همه مریضهادعاکن. ... ...
22 دی 1392

دوره قران

عزیزم جمعه شب خونه مادوره قران بود. چون مصادف شده بودباسالگردفوت مامان عزیزجون ومامان مامانی برای همین مابایک تیرسه نشون زدیم. ولی شما اصلاحاضربه خوندن قران نشدی. برای همین جایزه هم نگرفتی...   با اون دستای کوچولوت برای همه رفتگان دعا کن.... ...
22 دی 1392

انتظار فرج

پسر قشنگم دیروز جشن ولایتعهدی حضرت مهدی(ع) بود وتمام مسلمین این روز رو جشن گرفتن... چون باباجون سرکاربود ماجایی نرفتیم. ولی ازتلویزیون تماشا کردیم. شب هم رفتیم دیدن عزیز جون وپدرجون... این عید بزرگ برهمه مبارک باشه. ...
22 دی 1392

حرف ز

عزیز مامان شماحرف ز رو یاد گرفتین. هی زنگ میزنی ازخاله نرگس میپرسی سینا کدوم حرفها رویاد گرفته( درس اونها از شما جلوتره) دیگه قشنگ تابلوها رومیخونی... راستی امروز نشستی برای مامان 20 آیه از سوره نبا روخوندی فرشته مهربون هم جایزه آوورد قران حافظ ونگهدارت باشه ucdc  ...
14 دی 1392