فیزیوتراپی
پسرم
این روزها حسابی سرم شلوغه.
تاساعت2:30 اداره ام وتابرسم خونه ونهار بخوریم شده 3:30 وبایدبرم فیزیوتراپی
دو روز شمارو گذاشتم خونه چون باباجون نبود
ولی اینقدر به همه زنگ زدی که مجبور شدم ببرمت خونه مامانی...
امان ازدست تو...مامانی بخاطر کمردرد نمیتونه پا به پای تو فعالیت کنه وکلی اذیتشون کردی
پس مجبور شدم با خودم ببرمت.
روز اول توکابین روصندلی نشستی وکمی تکالیف انجام دادی ومن برات کتاب خوندم.
حسابی حوصلت سر رفته بود(2 ساعت ونیم واقعا خسته کننده اس)
روز دوم دیگه توکابین من نبودی...
کلی با خانم دکتر رفیق شدی.
در اتاق ورزش همه چی روبهم ریختی
.
.
.
خیلی خسته شدم ...
نمیتونم به تکالیفت رسیدگی کنم.
دیکته های آخرت چندتا اشتباه داری ومعلمت ناراضیه...
باباجون درگیرکاراشه ومن هم با این حالم کم میارم
خداحفظت کنه
کمی آرامش دروجود تو وکمی صبر برای من ازخدا خواهانم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی