امیرم چندروزه خیلی سرم شلوغه تازه جمعه هم مجبور شدم برم سرکار... شما پنجشنبه خونه مامانی بودی شب جمعه باپدرجون وعزیزجون رفتین خونشون... من ظهر رفتم برگه هاروبدم خاله فایزه برام وارد کامپیوتر کنه همچنین منتظر باباجون بودم تابیاد دنبالم وبیایم اونجا... که عمورضوان بایسری کوچولو اومد اونجا. هرکارکردم اجازه ندادمن ازش عکس بگیرم. بالاخره خاله جون یک عالمه عکس گرفته تا خوب شد... حیف نبودی تا با همدیگه بازی کنین. البته شما خونه پدرجون با مهرگان ومهتاب بودی وکلی بهت خوش گذشته بود. آخه عمه فرزانه وعمو مجتبی رفتن مسافرت... عزیزجون وپدرجون هم تنهاشدن(عمومرتضی برای کاررفته کیش) برای همین عمه مریم وفاطمه هم جم...