رفتن به مسجد
پسرگل شما همراه بابایی رفتین مسجد ... نمازمغرب رو با جماعت خوندی ولی نمازعشاء رونخوندی... چون مراقب کفشهابودی. بابایی هم مدام حواسش به شمابوده... خلاصه بابایی پشیمون شده بود. امان ازدست پسر شیطون من ...
نویسنده :
مامان ناظره
16:59