امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

جایزه یادگیری اسامی

  عسل مامان شما یادگرفتی اسم فایزه.فرزانه.مریم .نفیسه ونسرین رو بنویسی... اینها اسامی خاله وعمه هاست . که به محض یادگرفتن بهشون زنگ زدی... خاله ها که نقدی حساب کردن تا بری هرچی میخوای بخری. عمه ها هم روز تولدت برات کادوی اسمشون رو آووردند. دست همگی درد نکنه. عمه فرزانه ممنون عمه مریم زحمت کشیدین ...
6 اسفند 1392

تولدمامان

نازنینم 2اسفندتولد من بود. شما قرار بود برام کیک بخری ...ولی پشیمون شدی. شب تولد من هم رفتی خونه مامانی ومنم چون بابا شیفت بود خونه تنها موندم. صبح زنگ زدی که مامان ببخشید تنهات گذاشتم. کلی تعریف وتمجید ازمن کردی بعد هم بقیه روراه انداختی اومدند خونه ما... اینا کادوهای مامانی.بابایی وخاله هاست... چون میدونن من خیلی کارهای سنتی رو دوست دارم  برام رومیزی ترمه .کیف وجانماز آووردند. دست همه درد نکنه. تازه کلی دوستام به من پیام دادن وزنگ زدند(عمه جونها.خاته نرگس وفایزه...) ... ازهمه بخاطر اینکه به یاد من بودند تشکر میکنم.   ...
3 اسفند 1392

تولد7سالگی

عزیزم تولدت هزار هزار بار مبارک سه شنبه22بهمن عزیزجون.پدرجون باعمه هاوعموها اومدن خونه ما... عمه فرزانه کیک انگری بردز برای شما درست کرد.فکرکنم بهترین کادو همین بود... کلی کیف کردی...   (اینم کیک عمه پز) ........................ عمه فاطمه ومریم برات لباس آووردند وبقیه پول دادن .. . ازهمه بخاطر زحماتشون تشکر میکنم.   امیر درحال باز کردن کادو تولد   ........ مهتاب کوچولو برعکس تولد خودش مدام کنار شما بود واجازه نمی داد کسی عکس بگیره..   راستی شب خاله وحیده با هلیا ومحمد اومدن خونه ما... این کاپشن هم اونا برات کادو آووردند. دوستای امیر دستتون درد نکنه   ...
3 اسفند 1392

کارنامه

پسر زرنگ من امروز قرارشد بیایم مدرسه وکارنامه شمارو بگیرم. همش خیلی خوب بود... خانمت ازدرس ومشقت راضی بود ولی از صحبت کردنهای مداوم شما سرکلاس گله مند بود... تازه نمایشگاه کتاب هم بود که من سه تا کتاب برات خریدم. همیشه موفق باشی   ...
28 بهمن 1392

مریضی مامان

عزیزم مامان دوباره درگیردکتر وفیزیوتراپی شده.. .بااین مشغله کاری ورسیدگی به تکالیف شما احتمالا چندوقتی اینجانتونم سربزنم... انشا...بعدازجلسات فیزیوتراپی وبهبودنسبی میایم... دوستت دارم ...
28 بهمن 1392

کیک و ناهارتولد

نازنین امروز مامان بخاطر اینکه مریض بودسرکارنرفت(بازهمون آرتروز) بجاش بقولش عمل کرد. برای شماکیک پخت وناهار چلوکباب که خیلی دوست داری... متاسفانه مثل همیشه باباجون سرکاربود گرچه شکلش خیلی خوب نشده بود ولی باکلی عشق برای شما درست کردم... قراره عصر بریم سرزمین عجایب اگه بابا اومد که بهتر والا مامان سر قولش هست. قرارشده خاله نفیسه بیاد مارو ببره...   این هم کباب شما... نوش جان ...
28 بهمن 1392

سرزمین عجایب وقول مامان

قشنگ من طبق قولی که به شما داده بودم رفتیم سرزمین عجایب... البته باباجون خودش رو رسوند. خاله نفیسه هم کارت سرزمین عجایب از ادارشون برات گرفته بود. خلاصه ازساعت6 تا10 شما مشغول بازی بودی... خیلی خوش گذشت. شب هم شام رفتیم بوف...   شما مدام مشغول بازیهای کامپیوتری بودی ... سالهای سال موفق وسربلند باشی. ...
28 بهمن 1392

امان ازدست...

گنجشک من ازدست این خاله ها وعمه ها ما بجای اینکه برای شماتولدنگیریم دوباره شد... قراره سه شنبه عمه ها باعمو وعزیزوپدرجون بیان خونه ما. .. ماکه حریفشون نشدیم. راستی قراره عمه فرزانه برات کیک درست کنه ازلطف همه ممنونم  ...
21 بهمن 1392

خونه خاله

عزیزدلم جمعه خونه خاله نسرین دعوت بودیم.چون زهراجون ارشدقبول شده ... انشا... منهم برای قبولی دکتری پسرم مهمونی بگیرم. عصربرای شماتولدگرفتن... کلی ذوق کردی. امان ازدست خاله... باهیچکس هماهنگ نکرده بود. شما مثل پارسال کادوپول جمع کردی .... قرارشدبا بابایی بری بانک وآنهاروبریزی توحسابت. دست همه درد نکنه  ولی بازم بی برنامگی کردند. ...
21 بهمن 1392