امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

ضرب خوردگی دست امیر

نازنین مامان امروز صبح وقتی ازماشین بابا پیاده شدی تا بریم مهد دستت لای درماشین مونده ... کلی سروصداکردی وباانگشت سیاه وکبود شده اومدین اداره ما. باعجله رفتیم درمانگاه ودکتر عکس نوشت .بعدازگرفتن عکس دکترگفت کلی کوبیده شده وبایدبانداژ بشه. خلاصه حسابی من وباباجون روترسوندی. خداروشکراتفاق مهمی نبود وبعد از4روز انگشتت خوب شد. خداوند نگهدارشمافرشته های کوچولوست. دوستت دارم عشق من ...
1 مهر 1392

نقاشی پسرم

      نفس من              پسرم اینها نمونه هایی ازنقاشی های شماست که درکلاس نقاشی یادگرفتی. حیف که برای تمرین اذیتم میکنی والا خیلی قشنگ نقاشی میکنی... دوستت دارم. ...
1 مهر 1392

تدارکات مدسه

                            نفس مامان  لباس فرمت روتحویل گرفتیم.کیف وکفش وکمی دفتر ومداد هم خریدیم. قرارشده از30 شهریور باهم بریم مدرسه... ذوق وشوق ودلهره من بیشتراز توست. امیدوارم درتمام مراحل زندگی موفق باشی..   ...
1 مهر 1392

شرکت درجشن نیکوکاری

پسرمن                       دیروز باسیناوخاله رفتیم مرکز نگهداری معلولین ذهنی فتح المبین... چون روز آخربازارچه نیکوکاری بود جشن داشتند... شمابادیدن بچه های اونجا کلی سوال پرسیدی ومن مجبور شدم درحد فهم شما توضیح بدم... کمی خرید کردیم وباخاله رفتیم پارک... شماتاآخرشب درفکر بچه های بیمار بودی. برای همه مریضها دعاکن. خداجون دعای فرشته کوچولوهارو زودتر مستجاب میکنه... ...
1 مهر 1392

کوتاه کردن موهای امیر

  پسرمن   موهای قشنگ شما برای اول مهر کوتاه شد. شمابا باباجون رفتین آرایشگاه سینا... من هم نشستم تا کار شما تموم شد بعد رفتیم بیرون شام خوردیم(همون جایی که کارتون تام وجری داره) پسر خوبی بودی وبرای کوتاهی موهات اذیتم نکردی... راستی رفتیم عکاسی وعکس هم گرفتیم... ...
1 مهر 1392

کبوترانه حرم

    عزیزمامان شمادر31 شهریور به همراه بقیه دوستات ومعلمت رفتین مجموعه کبوترانه حرم امام رضا (ع)... صبح ساعت10 رفتین وتا12:25 برگشتین... شماعلاوه بربازی دراستخرتوپ ونقاشی .فیلم نگاه کرده بودین ویکی ازروحانیت برای شما صحبت کردند وبا آرزوی سال تحصیلی خوب وزیارت به مدرسه برگشتین.   ...
1 مهر 1392

کتابهای امیر

                                                   عشق من کتابهای شما درسال اول تحصیلی اینهاست... امیدوارم درهمه مراحل درسی پله های موفقیت راطی کنی... پیروز باشی ...
1 مهر 1392

رفتن خاله نرگس

امیرگلم خاله نرگس دوشنبه شب رفتن ترکیه وازاونجا ژنو... شما وسینا خیلی پسرهای خوبی بودین. هردوتاتون ازاین جدایی ناراحتین... امروز مدام بهانه گرفتی ومن میدونستم دلت برای قهروآشتیها وجنگ ودعواها باسینا تنگ شده . دعا کن هرجاهستن سالم وتندرست باشند وهرچه زودتر بیان ایران.. خدایا حافظ تمام مسافرها باش...
28 شهريور 1392

تدارکات مدرسه

پسر گلم ازاول مهر سال جدید شروع میشه وما حسابی سرمون شلوغه... خرید کیف وکفش و لوازم التحریر و... تازه میزتحریر وعوض کردن چیدمان اتاقت زمان زیادی لازم داره... خلاصه خیلی درگیرم ودیرتر به اینجا سر میزنم. این روزها بهانه گیر شدی کلاس نقاشی روبابی میلی میری وتمرینهات رو انجام نمیدی... پسر شیطونی شدی وبا سینا دعوامیکنی... کمی به فکر من باش... دوستت دارم ذوق وشوق من برای مدرسه رفتن توبیشتره... ...
19 شهريور 1392

سفر به بردر

امیرحسین قشنگم قراره آخرهفته بریم روستای بردر وازآخرین روزهای تابستان اززیباییهای اونجا استفاده کنیم. گرچه من بخاطر دردآرتروز گردنم نمیخواستم بیام ولی بخاطر اصرارهای شما قبول کردم.آخه امسال میری مدرسه ومسافرتهای ما کم میشه... خیلی دوستت دارم ...
19 شهريور 1392