امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

روز پدر مبارك

ما روز تولد حضرت علي به خواجه ربيع رفتيم وفاتحه اي براي عزيزاني كه پيشمون نيستند خونديم. بعد رفتيم كوه سنگي وشماكلي بازي كردي . ناهارهم اقايون دعوت من بودند. شب هم همگي خونه بابايي رفتيم ودلمه خورديم. كادوي باباجون رو روز5شنبه داده بوديم. ...
14 ارديبهشت 1394

پيچ خوردگي پاي مامان

ماماني پاي من سركوچه ماماني پيچ خورد وحسابي منوتو دردسر انداخت. شما بدوبدو كردي بري خونه ماماني منم با عجله ازروي جوي آب رد شدم كه... پام ليزخورد وتعادلم روبهم زد وافتادم توجوب... شما كه ديدي ديركردم اومدي دنبالمو وقتي فهميدي چه اتفاقي افتاده دوباره بدوبدو رفتي خونه ماماني به بابايي گغتي مامانم افتاده تو جوي آب... خلاصه همه نگران اومدند دم در... كلي ناراحت شدي كه به شماگفتند مراقب مامانت نبودي وگريه كردي. مامان فداي توبشه ...
25 فروردين 1394