امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

آمدن سیناجون وخاله نرگس به ایران

پسرم خاله نرگس وسینا سحر شنبه به مشهد رسیدند. شما بخاطر سیناجون که تیم آبی رودوست داره لباس آبی پوشیدی... کلی ذوق کردی... وتاصبح بیداربودین وباهم بازی میکردین. خلاصه نگذاشتین کسی بخوابه خاله جون خوش اومدین .خداکنه کارهای عمو درست بشه ودیگه ایران بمونین. ...
13 مرداد 1393

روتختی جدیدقرمزرنگ

نازنینم مامان ازشنبه دوره آموزشی داره وتا10 روز درگیره... حسابی سرم شلوغ شده. جمع کردن وسایل ،کلاسها،مریضی باباجون ... ولی باتمام درگیریهام 5شنبه باهم رفتیم بازار ... برای تخت شما پارچه خریدیم به کمک باباجون دوختیم وآماده کردیم. چون شماقرمز دوست داشتی  همون رنگ انتخاب شد. مبارکت باشه عزیزم ...
12 مرداد 1393

افتادن دندون امیر

عزیزدلم دندون هفتم شماهم افتاد. ظهرکه مامان ازسرکاراومد .دید پسرش بی دندون شده دیگه آقاشدی راستی  شمادیروز کیف فوتبالت روگم کردی اینقدر که سرگرم بازی بودی متاسفانه یک نفر کیفت روبرداشته (اشتباهی)وکیف خودش روجاگذاشته بود. خلاصه کلی گریه کردی اما یادت باشه بزرگ شدی وبایدازوسایلت مواظبت کنی. ...
11 مرداد 1393

آرامگاه فردوسی

عزیز مامان امروز شما به دیدن آرامگاه فردوسی رفتی... با ورود به آنجا کلی سوالهای مختلف کردی ...؟ من که کم آووردم...(خیلی چیزها ی مهم در کشورمون روزمره شده وبه فراموشی سپرده شده) یک کتا ب داستانهای شاهنامه روهم خریدی. تاخونه نصفش روبرات خوندم... خیلی مشتاقانه گوش میدادی. قرار شده ازاین به بعد بیشتر بیام اینجا(حداقل سالی دوبار)     مزار فردوسی تصوی کشته شدن سهراب به دست رستم ...
10 مرداد 1393

رفتن به گلمکان

نازنینم ماه رمضون تموم شد. من وشما وباباجون باهم رفتیم گلمکان... البته قراربودبریم اخلمد ولی خیلی شلوغ بود. شما کلی بازی کردی. برامون چوب جمع کردی وآتیش روشن کردی. دستت درد نکنه . شما کلی با باباجون بازی کردی... شده بودی آقادزده وهمه رودستگیر میکردی... ...
10 مرداد 1393

عیدفطرمبارک

عیدفطر برهمه نی نی وبلاگیها مبارک امسال ماه رمضون ما درگیر پیداکردن خونه وجابجایی بودیم. به شما خیلی سخت گذشت. صبحها حاضر نشدی بری مهد (میگی بزرگ شدی) برای همین خونه تنها میمونی وصبحونه نمیخوری(گرچه مامان برات آماده میکنه) ناهار هم به ندرت میخوردی تا افطار ... حسابی لاغر شدی. امسال هم گذشت...خدایا شکر  ...
10 مرداد 1393

مریضی باباجون

  قشنگم باباجون ازاول ماه رمضون مدام دل درد بود. بالاخره بعدازتحمل دردزیاد....رفتیم دکتر. سونوگزافی.آزمایش و... باباجون بایدعمل بشه... برای همه مریضهادعاکن ...
3 مرداد 1393

حاجیه خانم

عزیزم عمه فرزانه باعمو سعید ومادروبرادرشون به مکه مشرف شدند. خدا قسمت همه آرزومندان بکنه. عمه جون قبول باشه. ...
21 تير 1393