امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

باغ

پسرگ لم جمعه باپدرجون.عمه ها وعموها رفتیم باغ...بخاطراینکه باباسرکاربودمادیرتررفتیم. خیلی هوای خوبی بودی. همه جاسرسبزوهوای عالی ...
28 ارديبهشت 1393

جشن الفبا

عزیزمن مدرسه درتدارک جشن پایان سال شماهستند. والدین هم درتدارک جایز و ... شماهمه حزوف رویادگزفتی ودرحال مرورآنهاهستی. اخیرادیکته هات رواشتباه مینویسی ومعلمت میگه .بی دقتی ... دوستت دارم ...
28 ارديبهشت 1393

استخر

نلزنینم بالاخره شما با باباجون رفتین استخر... البته درباغ آقای نجاتی. خیلی به شماخوش گذشت. ت   ...
28 ارديبهشت 1393

تولد محمدجوادومهدیس

پسرگلم چندروزه مامان درگیرماموریت اداری بودوازصبح تاشب سرکاربودم. برای همین نتونستم روزپنجشنبه برای تولدمهدیس ومحمدجوادبیام. ولی شماباعزیزجون رفتی وکادوهاشون رودادی. البته ماشب اومدیم وعمه جون کلی مخلفات برامون کنارگذاشته بود. دستش دردنکنه. عکس مهدیس ومحمدجواد درتولد شما ...
24 ارديبهشت 1393

آمدن خاله ها به ایران

عشق من بالاخره خاله جونها باعمورضوان به ایران اومدن... شماازصبح جمعه آروم وقرارنداشتی. وقتی ساعت 1بامدادشماروصداکردم مثل فنرازجات پریدی وحاضرشدی. توفرودگاهم کلی بالاوپایین رفتی تا اینکه ساعتحدود3خاله هارودیدی. ازبغل فایزه جدانمیشدی. ظهرهم بخاطرکلاس من رفتی خونه مامانی... وقتی عصراومدم دیدم دست به گردن خاله فایزه کردی وخوابیدی... آخه دیشب خیلی کم خوابیده بودی. عکس درادامه مطالب...... ...
24 ارديبهشت 1393

جوجه

مامان امروزبرات دوتاجوجه خرید. یکی سبز یکی صورتی.... جوجه صورتیه زودمرد. دومیش هم مریضه. کلی گریه کردی به همه زنگ زدی وراهکارگرفتی... باکلی مکافات بهش آب ودون دادم وباسشوارگرمش کردم! فرداهم بردیمش خونه مامانی... البته روزبعد مردولی چون ازشمادوربود خیلی غصه نخوردی... شماکلی گریه کردی. ...
24 ارديبهشت 1393

خاله وحیده

امروزباهم رفتیم خونه خاله وحیده. شما باهلیا ومحمد خیلی شلوغ کاری کردین. شب تا دیروقت مشغول نوشتن تکالیفت بودی.. امان ازدست تو....                                       دوستت دارم گلم ...
24 ارديبهشت 1393