عمل باباجون
پسرطلا
ديروزچهارشنبه باباجون دربيمارستان بستري شد.
شما خونه ماماني موندين.
ازصبح كه روال اداري بستري شدن طي شد تاساعت 2 من باهزارمكافات پيش باباجون بودم.آخه باباجون تاحالا عملي نداشته وكمي هم استرس داشت.چندباربهت زنگ زدوباشماصحبت كرد.نيازبودپيشش باشم.
كلي پرسنل به من غرزدند.
خلاصه وقت ملاقات باباجون تواتاق عمل بود.
خاله فايزه ازشركت اومد پيش من...
پدرجون وعزيزجون هم اومدند.(براي من ناهار آووردند)
ماماني وبابايي هم خودشون رورسوندند.
همه زحمت كشيدند بااينكه سفارش كرده بوديم بازهم خودشون رورسوندند.
باباساعت3:45 ازاتاق عمل خارج شد.
روز سختي بود.مدام ناله ميكردوازدردشكايت ميكرد.
راستي مدام سراغ توروميگرفتوميخواست شماروببينه.
من به اجبار ساعت8:30 ازبيمارستان خارج شدم.
عمومرتضي هم شب پيش باباموندند.كي شما بزرگ بشي وكمك حال بابا باشي.
خاله نفيسه شماوسيناروبردپارك ملت وكلي بازي كردين.البته من اومدم خونه چون....
خوشبختانه عمل بابا خوب بوده وپنجشنبه صبح ترخيص شدند.
حال آقاجون من اصلاخوب نيست .دوباره هفته قبلicuبستري شدند.
براي همه مريضها دعاكن.