نون خوردنت برکت زندگی من وباباست.
پرنده کوچولوی مامان
درهشت ماهگی دندون تیز وریزت نیش زدن کلی اذیتت کردن این ماه وزن کم کردی( 8000گرم) ،شبهامدام گریه میکردی وبایدسربغلمون راهت میبردیم پاهاتم که حسابی سوخته بود ولی پمادی که خاله نرگس برات فرستاده خیلی عالی بود کمتر اذیت میشدی.همه به مامیگفتن یک نفر نون خوربهتون اضافه شده وباباجون باافتخار به تونگاه میکرد.
راستی یک خاطره ازاون روزهاکه دندونات اذیتت میکرد:
یک روز جمعه که من وباباجون خونه بودیم ازساعت 3 صبح شروع کردی به گریه واصلا آروم نمیشدی وکم کم همسایه روهم بیدار کردی ،چون توماشین آروم میشدی توروتوی پتوپیچیدیم وازخونه آمدیم بیرون ورفتیم سمت حرم اونقدرگریه میکردی که منم همرات اشک میریختم به جلوی حرم امام رضاکه رسیدیم کمی آروم شدی مانمازصبحمون روکه خوندیم توماشین خوابت برد دیگه هواروشن شده بود ،من وبابام تصمیم گرفتیم که بریم پارک وهمونجا صبحونه خوردیم وقشنگ 3 ساعت خوابیدی وخوش اخلاق ازخواب بیدارشدی ....
این عکس مال وقتیه که سرحال ازخواب پاشدی...
خیلی بلایی