امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

بابا جون وکربلا

پسرم باباجون امسال هم عازم کربلا شد شب قبل از حرکت باهم رفتیم بیرون وشام خوردیم...روی دستمال کاغذی درخواست سوغاتی هامون رو براش نوشتیم... بعدباهمدیگه آش پختیم وبردیم برای خاله ها وعموها وعمه ها و.... خداپشت وپناه همه مسافرا باشه باباجون و کربلا...
20 آبان 1396

مردکوچک

من وشما با خاله فایزه رفتیم حرم برای زیارت خیلی خوش گذشت. شما چون بزرگ شدی رفت سمت آقایون نماز و زیارت... مردشدی فکر نمیکردم اینقدر توانمند شده باشی ...
20 آبان 1396

مریضی امیر در روزعاشورا

قشنگم شما در سحر عاشورا حالت بد شد... دل درد داشتی ومدام به خودت میپیچیدی... تا بابا بعدنماز از حرم اومد توحالت بدتر شد وتا صبح دچاراسهال واستفراغ شدید شدی...حاضرنبودی داروی گیاهی بخوری وحسابی رنگ از روت رفته بود. صبح قرارشد ببرمت دکترکه حاضرشدی دوغ بخوری وبعد کمی جوشونده وعرق نعنا... خلاصه حسابی هم خودت رواذیت کردی وهم من رو بعد ازنماز که ازخواب پاشدی برای شام غریبان رفتیم علقمه وشما سینه زدی... خداروشکر کارت به دکتر نرسید. انشا...همیشه سالم وتندرست باشی مریضی امیر در روزعاشورا...
9 مهر 1396

تاسوعای ۹۶

پسرخوبم در عصرتاسوعا مابا فایزه وباباجون رفتیم حرم نماز خوندیم وبعد زیارت پیاده برگشتیم وهیئتها رونگاه کردیم. انشا...حضرت عباس ع نگه دار همه کودکان باشه...
9 مهر 1396