استخرایراانیان
گل پسرم بالاخره شما همراه باباجون.عمو كاظم ودوستاي بابارفتي استخر... (عموكاظم براي ماموريت اومده ايران) ولي به شما خوش نگذشته بود چون وحيدآقا خيلي سربه سرت گذاشته بود. من هم با ماماني وخاله هارفتيم ديدين عمه فرزانه... شما بعد استخر اومدين دنبال من وازخستگي توبغلم خوابت برد. ...
نویسنده :
مامان ناظره
23:29