امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

امیرقهرمان...

قشنگم شما خونه ماماني دسته هاون روبرداشته بودي وباهاش ورزش ميكردي... هرچي همه ميگفتند سنگينه وميفته روپات فايده اي نداشت. ميگفتي من قهرمان وزنه برداريم... يك رشته ورزشي جديد به كلكسيون علاقمندي شما اضافه شد ه ...
26 مهر 1393

تعطيلي پنجشنبه ها

نازنينم شما پنجشنبه تعطيلي يك هفته ميري خونه ماماني ويك هفته خونه خودمون امروز خونه ماماني بودي ازصبح توحياط به بابايي كمك ميكردي عصرهم مشغول شيطنت ونخوابيدي چون ماماني وقت دكتر داشتند.شمابامن اومدي كلينيك انقدرخسته بودي كه تو ماشين خوابيدي. . . . به زور شماروبردم داخل واومدي روي مبل وازخستگي غش كردي. تقريبا 2-3 ساعت خوابيدي. وقت رفتن كه بيدارت كردم كلي نق زدي... ولي حسابي شارژشدي وبا بابا جون رفتي عروسي ...
24 مهر 1393

اميروكاربرگ

پسري مامان هرروز تعطيل شمايك كاربرگ ازمدرسه مياري وبادقت انجام ميدي چهاربار مبصر شدي(هركس تكاليفش روبادقت انجام بده ومنظم باشه ميشه مبصر) خداروشكر هرچقدر توخونه شيطون وبلايي دركلاس مرتب ومنظمي آفرين پسرخوبم ...
24 مهر 1393

روز عيدغدير

قشنگ من شب عيد شما خونه ماماني موندي. من وبابام رفتيم براي خريد ميوه وشيريني... بابا عصرسركاربود وبعد رفته بود جشن...مثل هميشه بيخيال (امسال چون بابايي حال نداشتند، قرار شد ديگه بابايي برامون ميوه وشيريني نگيره  ) البته ساعت10:30 ديگه شيريني درقناديها باقي نمونده بود. ميوه هم اصلا تعريفي نداشت.تانزديك 12 بيرون بوديم ولي... خلاصه صبح دوروبر رومرتب كردم وظروف هم آماده شدوساعت 10 رسيديم خونه بابايي. كلي مهمون اومدند اونجا وتاساعت2 مشغول پذيرايي بوديم. شماوباباجون رفتين ناهار خونه آقاي مرداني وساعت3:30 برگشتين. ساعت4 رفتيم دنبال شيريني وپس از7-8 قنادي تونستيم شيريني نسبتا خوبي بگيرم  ساعت 5 خونه بو...
22 مهر 1393

امیرسبزپوش درعيدغدير

پسرقشنگم عيدغديرخم برهمگان مبارك شما از روزقبل عيدغدير كاملا هويتت روعوض كردي چون خيلي ماماني رودوست داري قرارشد پسر ماماني بشي. اسمت روگذاشتي اميرحسين سادات ....(چون دنباله اسم مامان سادات داره) بعد فهميدي به آقايون سادات نميگن اسمت شد سيداميرحسين روزعيدخونه بابايي شال سبز بهت دادند كلي ذوق كردي تازه عيدي هم دادي هي ازهمه ميپرسيدي من كه پسر بابايي شدم ميشه پليس بشم ...يابايدمثل داداشم (دايي علي)دكتربشم. من كه ميگفتم پسر ندارم...ميگفتي بجاش يك داداش كوچولو داري خلاصه روز عيدحسابي كيف كردي . . .   پسرم سلاله سادات به شال سبز پوشيدن نيست به يادگرفتن مرام ومعرفت ائمه اطهاره... ...
22 مهر 1393

عشق تفنگ

آقاپليس آينده شما بيشترين اسباب بازي كه دوست داري بخري وتوخونه هم زياد داري تفنگه... يكي ازبزرگترين آرزوهات اينه كه بري سربازي وتفنگ واقعي داشته باشي. شغل موردعلاقت هم  اين است كه پليس بشي... انشا... موفق باشي ...
19 مهر 1393

روزکودک مبارک

   روزكودك برتمام كودكان جهان مبارك كودك زيباي من سهم مامان درشادي امروز توداشتن كودكيست كه باتمام وجود دوستش دارد. روزت مبارك ازلحظه لحظه ي اين دوران استفاده كن دوستت دارم نازنينم ...
17 مهر 1393

امیر و...

پسر باهوش من شما امروز عصرنخوابيدي وقتي ازخواب پاشدم ،ديدم شما همه ماشينهاروجمع كردي وسط اتاق (كلي عصباني شدم چون ازصبح مشغول تميز كردن اتاق شمابودم) خلاصه دركمال خونسردي گفتي چيزي نشده باماشينهام پل ماشين درست كردم... بعد هم گوشي منو آووردي تا از هنرنمايي شما عكس بگيرم اين هم شاهكارپسرم ...
17 مهر 1393

نمازعید درحرم امام رضا0(ع)

پسر آسماني من انشا... قسمت همه آرزومندان بشه  (امير درحال شيطنت باشكلاتهاي پخش شده درعيد) ماروزعرفه نتونستيم بريم حرم مامان سردرد بود وباباجون سركار... فردا صبح براي نمازعيدقربان رفتيم حرم خيلي شلوغ بود... شماخيلي اصرارداشتي گوسفندقربوني كنيم ولي شرايط نبود دعا كن درسال آينده بتونيم اينكار روانجام بديم ...
14 مهر 1393