امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

کادوی پسرم

قشنگم این کادوی شماست به مامان برای روزمادر. البته سرکلاس به پیشنهادخانم معلمتون کشیده بودین. دستت درد نکنه جیگرمامان...
10 ارديبهشت 1393

مشغله مامان

پسرنازم قراره ازشنبه تاپنجشنبه من برم ماموریت اداری وآماده باش... یعنی 7صبح تا7شب... شماهم بایدبری خونه مامانی... امان ازدست کارمامانا. راستی شماکه خیلی خوشحالی که میری اونجا......
10 ارديبهشت 1393

زیارت امام رضا(ع)

عشق من بالاخره جمعه رفتیم حرم امام رضا(ع) شما با باباجون نمازخوندی وکمی قران خوندی. پسرم آقاشده... توراه برگشت هم از بازارچه ردشدیم وبابارومجبور کردی برات هلیکوپتر بخره ...
3 ارديبهشت 1393

خستگی پسرم

نازنینم شما خیلی شیطون وپرانرژی هستی ... آنقدر ازصبح بالاوپایین میپری که شب... موقع درس نوشتن خوابت میبره البته بیهوش میشی ...
3 ارديبهشت 1393

دیکته اینترنتی

عزیز دلم شما باسینا ازطریق اینترنت وگوشی درسهاتون روچک میکنین وبهم دیکته میگین... اینم دیکته اینترنتی... تازه یک غلط داشتی. تشدید حرف  دقت  یادت رفته بود. الهی خاله قربونت بشه ...سیناجون ...
3 ارديبهشت 1393

جایزه های پسرم

پسرم روز دوشنبه رفتم مدرسه شما... هم برای تبریک سال نو هم تعدادی کادوبه معلم بهداشت.قران ونقاشیت دادم ...همه از شما رضایت داشتند. با آقای حبیبی مدیریت مدرسه درخصوص معلم کلاس دوم صحبت کردم .ضمن دیدن ایشان کمی باهم حرف زدیم.معلم فعال وسرزنده ای بودند.انشا...اگراینجابودی ازمعلم دوم خیالم راحته... ...
27 فروردين 1393

آمدن مامانی ورفتن خاله

بالاخره مامانی ظهرجمعه رسیدن ومارفتن دنبالشون... برای شما یک توپ که رقص نورداشت وآهنگ میزنه بایک دوربین عکاسی حرفه ای که علاوه برنشون دادن عکس آهنگ هم میزنه...سوغاتی آووردند. خاله جون هم ساعت 12شب رفت .البته بخاطرشما مانتونستیم بریم فرودگاه... ...
25 فروردين 1393

رفتن به پارک

پسرگلم امروزطبق قولی که بمن دادی ازمدرسه که رسیدی تکالیفت روانجام د اده بودی وتامن برسم خوابیده بودی... برای همین عصر باهم رفتیم پارک...کلی باهم فوتبال بازی کردیم.وقتی رسیدیم خونه هلاک بودی... ...
25 فروردين 1393