مریضی امیرجون
عزیز مامان
شماسرمای سختی خوردی.
نمیدونم از اونروز توی خواجه ربیع هی کلاهت رودرآووردی یاروز عاشورا...
خلاصه رفتیم پیش آقای دکتر وقرص ودوا داد...خوشبختانه آمپول نداد
تازه یک جایزه بن تن هم گرفتی...
خیلی دوستت دارم ...زودزود خوب شو
دیدی عکسهاشو هم گذاشتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی