امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

روزدانش آموز مبارک

کیفش را چندین بار چک کرده ام، مدادها، دفترها، پوشه ها، پاک کن، مدادتراش، خط کش، کتابها لیوان و جامدادی را در کیف گذاشتم، همه را برچسب زده ام، لباسهایش آماده است، بیشتر از اینکه دلم شور وسایلش را بزند، دلم شور آمادگی روح و روانش را می زند،   من اضطراب دارم که نکند کم گذاشته باشم، نکند در حقش ظلم کرده باشم، میدانم کوتاهی کرده ام، گاهی کم طاقت شده ام، گاهی فریاد زده ام، گاهی آنقدر کارهایم زیاد بود که برایش کم کتاب خواندم، حالا با سواد شده من در حسرت کتاب خواندن می مانم، می دانم کم همبازیش شدم، چقدر برای ریخت و پاش اسباب بازی ها غر زدم. و چقدر صبور بود و چقدر مهربان که با همه بدی هایم بازهم عزیزترین برایش بودم، چقدر صبر...
14 آبان 1395

بیماری پدرجون

پسرم پدرجون بخاطرمشکل قلبی دربیمارستان رضوی بستری شدند. وعمل آنژیو انجام دادند. شماخیلی ناراحت بودی چون داخل راهت نمیدادند. برای شفای همه مریضها بادل پاکت دعاکن.😘 ...
7 آبان 1395

امیروکشف جدید

  پسرم شما ازداخل شناسنامت متوجه شدی تاریخ تولدت۲۱ محرم میشه وخلاصه این کشف جدید باعث شد خاله فایزه کیک بپزه. البته به سه منظور... تولد صدرا.۳ماهگی مبینا وتولدجدید شما😉 که به نفع شماشد که شمع هاروخاموش کردی.کیک بریدی و..  تولدجدیدت مبارک😘 ...
7 آبان 1395

پسرم وکاردستی اجتماعی

  نازنین شما بایدیکی ازخیابانهای نزدیکی که دیدید روبصورت ماکت درست  میکردی . باتوجه به درگیریهای من ودوره اموزشی که داشتم نشد خیلی روش کارکنیم ولی قشنگ شد😉 ...
7 آبان 1395
1