امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

پيچ خوردگي پاي مامان

ماماني پاي من سركوچه ماماني پيچ خورد وحسابي منوتو دردسر انداخت. شما بدوبدو كردي بري خونه ماماني منم با عجله ازروي جوي آب رد شدم كه... پام ليزخورد وتعادلم روبهم زد وافتادم توجوب... شما كه ديدي ديركردم اومدي دنبالمو وقتي فهميدي چه اتفاقي افتاده دوباره بدوبدو رفتي خونه ماماني به بابايي گغتي مامانم افتاده تو جوي آب... خلاصه همه نگران اومدند دم در... كلي ناراحت شدي كه به شماگفتند مراقب مامانت نبودي وگريه كردي. مامان فداي توبشه ...
25 فروردين 1394

لوح تقدير

عزيزدلم شما به علت گرفتن رتبه ممتاز درترم اول لوح تقدير گرفتي. كلي ذوق كردي. لوحت روبه ديواراتاقت زدي... مباركت باشه ...
25 فروردين 1394

خاله نرگس وعروسي

خاله نرگس تنهايي اومد ايران براي عروسي زهراجون شماخيلي ناراحت بودي ولي اونقدرخاله بهت ميرسيدكه كلي كيف كردي تازه كلي هم براشماسوغاتي آوورد خاله خيلي زود رفت 2 ساعت بعدازعروسي زهراجون پرواز داشت
25 فروردين 1394

روز اول عيد

عزيز مامان ما روز اول سال رفتيم خونه بابايي بعدش حرم وخواجه ربيع... ظهر خونه پدرجون سبزي پلوباماهي خورديم شب هم خونه بابايي... پدرجون وعمه ها با عمو رفتند تبريز ما باعمه فرزانه مشهد تنها مونديم. ماسه تايي باهم رفتيم طرقبه...خيلي خوش گذشت ...
16 فروردين 1394

لاك پشت امير

شما بعد ازمردن چندتا ماهي ... بالاخره با راضي كردن مامان رفتي بازار گل وبا همكار من لاك پشت خريدي قرار شده ازپس اندازهاي خودت پولش روپرداخت كني(20هزارتومن) شما هنوز از لاك پشت مي ترسي ولي مدام بهش سر ميزني ...
16 فروردين 1394