امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

آرامگاه فردوسی

عزیز مامان امروز شما به دیدن آرامگاه فردوسی رفتی... با ورود به آنجا کلی سوالهای مختلف کردی ...؟ من که کم آووردم...(خیلی چیزها ی مهم در کشورمون روزمره شده وبه فراموشی سپرده شده) یک کتا ب داستانهای شاهنامه روهم خریدی. تاخونه نصفش روبرات خوندم... خیلی مشتاقانه گوش میدادی. قرار شده ازاین به بعد بیشتر بیام اینجا(حداقل سالی دوبار)     مزار فردوسی تصوی کشته شدن سهراب به دست رستم ...
10 مرداد 1393

رفتن به گلمکان

نازنینم ماه رمضون تموم شد. من وشما وباباجون باهم رفتیم گلمکان... البته قراربودبریم اخلمد ولی خیلی شلوغ بود. شما کلی بازی کردی. برامون چوب جمع کردی وآتیش روشن کردی. دستت درد نکنه . شما کلی با باباجون بازی کردی... شده بودی آقادزده وهمه رودستگیر میکردی... ...
10 مرداد 1393

عیدفطرمبارک

عیدفطر برهمه نی نی وبلاگیها مبارک امسال ماه رمضون ما درگیر پیداکردن خونه وجابجایی بودیم. به شما خیلی سخت گذشت. صبحها حاضر نشدی بری مهد (میگی بزرگ شدی) برای همین خونه تنها میمونی وصبحونه نمیخوری(گرچه مامان برات آماده میکنه) ناهار هم به ندرت میخوردی تا افطار ... حسابی لاغر شدی. امسال هم گذشت...خدایا شکر  ...
10 مرداد 1393

مریضی باباجون

  قشنگم باباجون ازاول ماه رمضون مدام دل درد بود. بالاخره بعدازتحمل دردزیاد....رفتیم دکتر. سونوگزافی.آزمایش و... باباجون بایدعمل بشه... برای همه مریضهادعاکن ...
3 مرداد 1393