پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

پسرگلم چندروزه مامان درگیرماموریت اداری بودوازصبح تاشب سرکاربودم. برای همین نتونستم روزپنجشنبه برای تولدمهدیس ومحمدجوادبیام. ولی شماباعزیزجون رفتی وکادوهاشون رودادی. البته ماشب اومدیم وعمه جون کلی مخلفات برامون کنارگذاشته بود. دستش دردنکنه. عکس مهدیس ومحمدجواد درتولد شما ...

عشق من بالاخره خاله جونها باعمورضوان به ایران اومدن... شماازصبح جمعه آروم وقرارنداشتی. وقتی ساعت 1بامدادشماروصداکردم مثل فنرازجات پریدی وحاضرشدی. توفرودگاهم کلی بالاوپایین رفتی تا اینکه ساعتحدود3خاله هارودیدی. ازبغل فایزه جدانمیشدی. ظهرهم بخاطرکلاس من رفتی خونه مامانی... وقتی عصراومدم دیدم دست به گردن خاله فایزه کردی وخوابیدی... آخه دیشب خیلی کم خوابیده بودی. عکس درادامه مطالب...... ...

مامان امروزبرات دوتاجوجه خرید. یکی سبز یکی صورتی.... جوجه صورتیه زودمرد. دومیش هم مریضه. کلی گریه کردی به همه زنگ زدی وراهکارگرفتی... باکلی مکافات بهش آب ودون دادم وباسشوارگرمش کردم! فرداهم بردیمش خونه مامانی... البته روزبعد مردولی چون ازشمادوربود خیلی غصه نخوردی... شماکلی گریه کردی. ...

امروزباهم رفتیم خونه خاله وحیده. شما باهلیا ومحمد خیلی شلوغ کاری کردین. شب تا دیروقت مشغول نوشتن تکالیفت بودی.. امان ازدست تو....                                       دوستت دارم گلم ...

  عزیز مامان روز پنجشنبه من وشما با دوست من رفتیم باغ پونه بابا جون سرکاربود. به شماخیلی خوش گذشت. کلی فوتبال بازی کردی . روزخوبی بود .       ...

    پسر نازم خاله هابرای شما کلی سوغاتی آووردند. کاپشن.شلوارلی.شلوارکتون.سوییشرت.کفش.بازی فکری و.... متاسفانه دوربین مشکل دارشده... دست خاله ها درد نکنه... ...

نازنینم بالاخره تونستیم باباجون رودوساعت پیداکنیم... به پیشنهادشمارفتیم پارک سرزمین خورشید. شما سوارقطار .فانفار.تشک بادی و...شدی. خیلی خوش گذشت. تازه آتیش بازی هم داشتند وچون بارون اومدمازودبرگشتیم خونه...وشماتوراه ماروکشوندی ساندویچی دعوت مامان. http://www.niniweblog.com/upl/amir1/13984979946.jpg ......

قشنگم این کادوی شماست به مامان برای روزمادر. البته سرکلاس به پیشنهادخانم معلمتون کشیده بودین. دستت درد نکنه جیگرمامان...

پسرنازم قراره ازشنبه تاپنجشنبه من برم ماموریت اداری وآماده باش... یعنی 7صبح تا7شب... شماهم بایدبری خونه مامانی... امان ازدست کارمامانا. راستی شماکه خیلی خوشحالی که میری اونجا......

عشق من بالاخره جمعه رفتیم حرم امام رضا(ع) شما با باباجون نمازخوندی وکمی قران خوندی. پسرم آقاشده... توراه برگشت هم از بازارچه ردشدیم وبابارومجبور کردی برات هلیکوپتر بخره ...