امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

شاگرد اول كلاس

نازنينم كارنامه شمارو روز دوشنبه دادند... شما خيلي خوب بودي وشاگرد اول. كلي لذت بردم ازاينكه معلم قران .ورزش .زبان وخانم معلمت همگي ازشما راضي بودند. انشا...هميشه موفق وپيروز باشي. ...
22 بهمن 1393

مهموني تولد

قشنگ من امسال تولد شما در رستوران عمومجيدوعلي برگزارشد. مامهمونهاي ويژه اي هم داشتيم كه با اومدنشون ماروخوشحال كردند. زن دايي بابا جون .عموعلي ونرگس جان.عمومجيد وعاليه جان به همراه فهيمه جان وعمو امير كه تازه ازبندر رسيدند.   دست همه درد نكنه كه باشركت درجشن تولد پسرم وآووردن هديه هاي قشنگ شمارو شادكردند.   هديه هاي پسرم . . . هديه ويژه : ازطرف سيناجون......ماشين مك كويين قرمز مامان وبابا.....گوشي تلفن وكارت هديه بابايي وماماني.....وجه نقد پدرجون وعزيزجون.....وجه نقد خاله نسرين......وجه نقد عمه فاطمه.....برات بلوز بافتند عمه مريم......فوتبال دستي عمه فرزا...
22 بهمن 1393

تولدت مبارك

توبهترين هديه خداوندي یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود خدا یه مردوزن تنها بودن .خداوند به اونا یه فرشته هدیه داد و اونها نام آن هديه را امير حسين گذاشتند تاتجربه مادر وپدرشدن را تجربه كنند.   تقديم به پسرگلم كه باحضورش، من تونستم حس قشنگ مادرشدن روتجربه كنم و قتی مادر میشی دنیات عجیب و غریب میشه ...وقتی مادر میشی دنیا کوچیک میشه ...اینقدر کوچیک که هیچ کس غیر از خودت این دنیا رو نمیبینه .دنیات میشه ماشینهای اسباب بازی ...دنیات میشه رنگها ...دنیات میشه فوتبال.... .دنیات میشه کودکت ...با کودک شیر میخوری ...با کودکت چهار دست وپا میری ..با کودک اده بده میکنی ...با کودکت رشد میکنی ..بزرگ میشی ..اینقد بزرگ که همه میفهن مادر...
22 بهمن 1393

دوستت دارم

نازنينم روزشماري شمابراي تولدت به شماره معكوس رسيده... ازاول بهمن داري لحظه شماري ميكني... البته امسال خيلي درگيريم ...جابجايي داريم ودرگير خونه جديد؟ خلاصه تا تولد شما يك هفته مونده
13 بهمن 1393

چشم مامان

جيگر من مامان اول بهمن ماه يك عمل كوچولو روي چشمش انجام داد. عملprk ...براي بهبود بيماري چشم وديد مامان شماخيلي اذيت شدي ومدام كنارمن بودي وبه من كمك ميكردي. مامان فداي توبشه ...
5 بهمن 1393
1