امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

چراغ مطالعه

  عشق قشنگم     شما هفته دوم مهر کمی درانجام تکالیف منو اذیت کردی. هر یک سرمشق روباهزار ادابازی مینویسی... بخاطر علاقمندی شما به نوشتن به سفارش مامانی وبا سلیقه خودت چراغ مطالعه خریدیم. دست مامانی درد نکنه چون فکرش چاره ساز بود وبه هوای چراغ کمی پشت میز میشینی. خدابه دادمن برسه تاشما درست تموم بشه ...
12 مهر 1392

بانداژ دست امیر

  عزیز مامان   دکتر گفته مجدد دست شما باید بانداژ بشه و انگشتت رو آتل ببندیم... شماازاین موضوع ناراحتی ومامجبوریم وقتی خوابی اینکارروانجام بدیم. هفته آینده باید مجدد عکس بگیریم . امیدوارم نیاز به عمل نداشته باشه... ...
12 مهر 1392

اولین نقاشی پسرم

نازنینم این اولین نقاشی شماست که در دفتر مشقت کشیدی .... عکس یک زیر دریایی روکشیدی... ازوقتی کلاس نقاشی رفتی خیلی خلاقانه نقاشی میکنی این هم دفتر نقاشی پسرم ... شما عاشق این پرنده های خشمگین هستی. ...
6 مهر 1392

جایزه پسرم

پسرگل مامان شما دراولین روز مدرسه بغلت مرتب بودن در سرصف وخواندن دعای فرج با دیگر محصلین از مدیر مدرسه آقای حبیبی جایزه گرفتی.     این هم جایزه شما .مدادتراش وپاک کن جامدادی ومداد و... امیدوارم درهمه مراحل خوب باشی وجایزه بگیری. مبارکت باشه ...
6 مهر 1392

اول مهر

کلاس اولی من   امروز شماساعت 5 صبح بیدارشدی وبا باباجون رفتی حموم... بعدازخوردن صبحانه .حاضرشدی وچون هنوز وقت داشتی تلویزیون نگاه کردی. ساعت 6:55 سرویس اومد دنبالت ورفتی صندلی جلو نشستی. من وبابا هم راه افتادیم وقبل ازشما رسیدیم مدرسه وباهمدیگه رفتیم سرکلاس شما... یک ساعتی ما اونجابودیم ... اسم معلم شما خانم هادی زاده است. وقتی اومدی خونه یک صفحه خط ا-ا-ا-ا کشیده بودی .تازه تکلیف منزل هم داشتی بعدازظهر هم رفتیم بازار تاوسایلی که معلمت گفته بود روبخریم ... خلاصه امروز خیلی خسته شدی. ...
4 مهر 1392

اولین مشق امیر

عسل من شما درروز اول دردفترت ا-ا-ا کشیدی وقتی اومدی خونه گفتی بابا هیچی بهمون یاد ندادن فقط گفتن خط خطی کنین قرارنیست درروز اول بتونی کتاب بخونی. (این هم اولین دفتر مشق شما) اولین مشق زندگیت روباموفقیت انجام دادی، مبارک باشه. ...
3 مهر 1392

میزتحریر امیر

امیر قشنگم   باباجون برای ورود شما به مدرسه میز تحریر خرید تاشماراحت تکالیفت روانجام بدی. شما باکمک من وبابا کتابهای داستان ولوازمت رو درطبقات آن قرار دادی ...   مبارکت باشه عزیز من... ...
3 مهر 1392

باغ وحش

عزیز مامان          هفته پیش من وشما وباباجون رفتیم باغ وحش(بابا قول داده بود...) متاسفانه دوربین دچار مشکل شده بود ونشد عکس قشنگ بگیرم البته باگوشی بابا عکس گرفتیم ولی... حالا ... به شماخیلی خوش گذشت  گرچه ازشیروپلنگ وحیوانات بزرگ میترسیدی(مثل مامان ) روز خوبی بود رفتیم بستنی خوردیم (پسرم خیلی بستنی دوست داره) بقیه عکسهارودر ادامه ببینیم...      ...
1 مهر 1392

جشن پایان سال

امسال هم تموم شد. برای شما جشن گرفتند وبابهترین آرزوها شمارو به خدا سپردند. خیلی قشنگ قران خوندی نمایش زیبایی اجراکردی. موفق وپیروز باشی ...
1 مهر 1392