امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

مریضی مامان

عزیزدلم مامان چندهفته ای درگیرآرتروزقدیمیش شده که کاروزندگی اونو مختل کرده... دیگه پنجشنبه ازدردزیاد رفتم دکتر... کلی عکس وآزمایش برای من نوشتن. این روزهاشماخیلی وروجک شدی وتمام انرژی منوگرفتی. برای مامان وهمه مریضها دعا کن ...
14 بهمن 1392

تولد سینا جون

  تولد تولد تولدت مبارک  اول کریسمس شب تولد سینا جون بود. خاله جون براش تولد گرفته بود.شب که زنگ زدم بهش تبریک بگم شما خواب بودی.. اونهم بامن حرف نزد وکلی غرغرکرد وگوشی رو گذاشت... خاله جون عکسش روبرام نگذاشته ... سینا تولدت مبارک.... ...
12 بهمن 1392

تولدیاسمن

امیرجونم 28دی تولد یاسمن جون بود. متاسفانه نشد اون روزباهاش صحبت کنم. ولی روزبعدبه دایی علی زنگ زدم وبایاسمن صحبت کردم. عزیزعمه تولدت مبارک... سالهای سال موفق وپیروز باشی ...
4 بهمن 1392

رفتن خاله وکادو تولد

عشق من خاله جون چهارشنبه رفت... البته بلیطش جلو افتاد وخیلی باعجله رفت. شما خیلی ناراحتی ومدام بهونه میگیری.برای همین شمارو فرودگاه نبردیم. باباجونم چون خسته بود نیومد(...) خاله که زنگ میزنه حاضر نیستی باهاش حرف بزنی. راستی خاله برای تولدت کلاهی که سفارش داده بودی برات بافته وگذاشته ...قول داده وقتی اومد یک کادو بزرگ برات بیاره. برای خاله نرگس دعا کن تازود تر خوب بشه وفایزه برگرده ایران پیش ما. خاله جون دلمون برات تنگ شده ...
4 بهمن 1392

رفتن به مسجد

عزیز مامان شما شب میلاد حضرت رسول با بابایی رفتین مسجد... اونجا به شما کادو دادند جشن هم داشتند. در راه برگشت بابایی براتون جایزه خریده بود(چون پسر خوبی بودی) آفرین پسر زرنگ وآقای من ...
4 بهمن 1392

کارنامه

نازنینم دوشنبه مدرسه شما جلسه داشتیم. قرارشد برای بچه ها کارنامه بدهند. اینهم کارنامه شما همش خیلی خوب شده... آفرین عشق من ...
4 بهمن 1392