امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 17 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

پسر سرما،امیرحسین جعفرزاده

خاطرات امیرحسین جعفرزاده

یادگیری پ -گ - ک

پسر باسواد من شما دیگه خیلی کلمه ها وجمله هاروبه راحتی می تونی بنویسی... دیروز نرگس رو یاد گرفتی وازخاله قول گرفتی برات جایزه بیاره... موفق باشی ...
25 دی 1392

حرف ف

نقل ونبات زندگیم شما حرف ف رو یادگرفتی. به خاله فایزه زنگ زدی وقول کادو گرفتی. به عمه فرزانه هم زنگ زدی... خلاصه امروز کلی تلفن کاری کردی... کم کم کتابها رومیخونی وباسواد میشی. آفرین عشق من ...
25 دی 1392

برنامه تولد

قشنگترین پسر ضمن تشکر ازهمه کسانی که برای تولد پسرم سوال کردند. امسال طبق قولی که به پسرم دادم قراره ببرمش سرزمین عجایب... جشن تولد هم نداریم .ا مسال امیرقراره روز تولدش با مامان وباباش تفریح کنه ... ازلطف همه ممنون وسپاسگذارم. (البته پسرم برات کیک میپزم وهمونجا شمع روشن میکنیم...) شمانگران نباش عشق زندگی من دوستت دارم  ...
25 دی 1392

تهیه روزنامه دیواری

عزیز دلم   شما اولین روزنامه دیواری در مدرسه رو درست کردی ... به مناسبت دهه فجر و ورود امام خمینی... تمام مطالب آنرا خودت نوشتی ... من هم کمی تزییناتش رو کمکت کردم... این هم عکس یادگاری تا در آینده با دیدنش کیف کنی... خیلی خوش خط وقشنگ نوشتی... ...
25 دی 1392

محرم

امیر حسین        ای آب فرات ازکجا میایی ناصاف ولی چه باصفا میایی خود رانرساندی به لب خشک حسین(ع) دیگربه چه رو به کربلا میایی عزیز من دوباره محرم  ماه خون وقیام ازراه رسید شما دهه اول بالباس مشکی به مدرسه رفتی هرروز زیارت عاشورا خوندی وبرای امام خوبیها سینه زدی اسم شما رو به عشق این امام عزیز امیرحسین گذاشتم تا دررکاب آن امام باشی... تاسوعا وعاشورا هوای مشهد خوب بود وما جهت دیدن هیاتها ودسته های عزاداری تا حرم امام رضا (ع) رفتیم. شما مشکی پوش شده بودی وزنجیرت روهم برداشته بودی برای مراسم عصر عاشوراهم بامااومدی از آتیش زدن خیمه ها تا دستگیری فرزندان امام همه رو به خاطر سپردی وبرای ...
22 دی 1392

اربعین حسینی

اربعین آقای خوبیهاروبه همه تسلیت میگم. امروزباباجون شیفته برای همین ماهیچ جانرفتیم ازتلویزیون عزاداریهاروتماشاکردیم وروضه گوش کردیم. امسال عجیب دلم هوای کربلاروکرده برای مامان دعاکن. . . .    شماچندروزه سرماخوردی ومدام آبریزش بینی داری. دکترگفته ویروسه ولی نمیدونم چرابهترنمیشی. دوستت دارم نفس من ...
22 دی 1392

یادگیری حروف ه-ی-ش

نازنینم ... شماحروف ه .ی.ش رویادگرفتی وجمله سازی میکنی... مثل: من ماشین رابا آب میشویم. اعداد رونیزتا9یادگرفتی همچنین > = < کلی ذوق کردی که اسم مریم .مامانی .نازی.نسرین رویادگرفتی...  عزیزم دندون جلو بالا لق شده ونمیزاره غذابخوری... داری بزرگ میشی.   ...
22 دی 1392

رفتن خاله به ژنو

عشق من   خاله فایزه برای مراقبت ازخاله نرگس باید بره ژنو... بقیه درادامه مطلب عزیزمن خاله نرگس دوباره مریض شده وبخاطرمشکلات کمرش بایدفقط استراحت کنه. برای همین به درس بچه ها نمیرسه... خاله فایزه قراره بره اونجا تامراقب خاله وبچه هاباشه... شماازشنیدن این خبرخیلی ناراحت شدی. مدام با خاله جون دعوا میکنی. نازنین همیشه که نبایدخاله پیش شما باشه... دعاکن خاله نرگس زودحالش خوب بشه تافایزه زودتربرگرده... ...
22 دی 1392

شهادت امام رضا(ع)

امیر حسین شهادت امام رضا (ع) وپایان ماه ضفر هم رسید. این روز رو به همه تسلیت میگم. بقیه در ادامه مطلب عزیزمن روزشهادت امام رضا(ع)نمازصبح حرم بودیم... شماهم نمازخوندی وهم قران خیلی شلوغ بود.همه جاپربوداز زایرین آقا... همه چیزسیاه پوش بود... دلها.لباسها.چهره ها... چشمهاخیس وبارانی ونگاههاسمت گنبدطلا... آقامریض داریم...آقاقرض داریم...آقاگرفتاریم...آقا... هرکس باحاجتی... همه ملتمس وامیدوار... ا مام خوبیها ازشماممنونیم که توفیق مجاورت باخودتون رونصیب ماکردین... همین مارابس... ...
22 دی 1392

شب بلندیلدا

عزیزدلم  امسال شب یلدا شب یکشنبه بود. ماپنجشنبه برای شب چله زهراجون خونه خاله نسرین بودیم. عموناصروخانوادشون هم مهمون خاله بودند... من وخاله ها کلی ابتکاربه خرج دادیم ومیزچیدیم. باباجونت مثل همیشه سرکاربود وساعت 11برای شام رسید رستوران(ابروی ماروبرد) اشکال نداره. جمعه شب خونه پدرجون بودیم.البته شماخواب بودی وچیزی نفهمیدی . ماکلی تخمه.میوه.انار.کدو.هندوانه .شیرینی و...خوردیم. شنبه شب خونه بابایی بودیم.شماکلی کمک کردی همراه بافضولی... (کاش مثل دیشب خوابیده بودی) این روزهاخیلی من رواذیت میکنی.ولی بازم اندازه تموم دنیا دوستت دارم. ...
22 دی 1392