مهتاب زندگی عمه
امیرقشنگم مهتاب کوچولو پس ازمدتها انتظار خونه عمه فاطمه روروشن کرد وما باهم رفتیم دیدنشون شماخیلی مهتاب رودوست داشتی ولی چون هنوز کوچولو بود نمیتونستی بغلش کنی... یک وقتهایی هم حسودی می کردی... چون توجه پدرجون به شماکمتر شده بود... ولی خیلی پسرآقایی هستی وهمه شمارو دوست دارند ...
نویسنده :
مامان ناظره
12:38